واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
اهتزاز |
جنبش، حرکت |
به اهتزاز در آمد |
برافراشته شد |
مهر |
خورشید |
فرّ |
شکوه، جلال |
پاینده |
پایدار، استوار، پابرجا |
تفكّر |
اندیشه، فکر |
به خصوص |
مخصوصاً |
هیجان انگیز |
شورانگیز |
از خود گذشتگی |
ایثار |
تقویت کند |
نیرومند سازد |
ایمان |
عقیده، باور |
عنبر نسیم |
خوش بو |
اعتقادات |
باور ها، عقیده ها |
اعلام |
آگاه |
غرور |
سربلندی |
سیم |
سکه ی نقره ای، پول |
سراسر |
سرتاسر، تمام ، همه |
خرّمی |
شادابی، سرسبزی و طراوت |
اندرون |
درون، داخل |
مرز |
زمین، خطّه، کشور |
گُهر |
گوهر، مروارید |
پُر گُهر |
ارزشمند |
پاینده |
پایدار، همیشه، جاوید |
اَر |
مخفّف اگر |
مهر |
عشق، محبت |
پیشه |
شغل، کار، عادت، حرفه |
دُرّ |
مروارید |
گوهر |
مروارید |
بر گو |
بگو |
ایزدی |
خدایی، الهی |
خرم |
شاد، شادمان، خندان |
سرنوشت |
بخت، قسمت، طالع |
سر زد |
طلوع کرد و افق، کناره، کرانه ی آسمان، خطی که به نظر می رسد در محل تقاطع زمین و آسمان قرار دارد |
||
سرشته |
مخلوط شده با چیزی، آغشته |
||
برون |
مخفّف بیرون |
||
چون کنم |
چه کار کنم، چگونه عمل کنم |
||
خاوران |
مشرق، محل درخشش خورشید |
||
فروغ |
روشنایی، درخشش، پرتو نور |
||
حق باوران |
کسانی که به حق و حقیقت باور دارند، دینداران، خداشناسان |
||
احساسات |
جمع احساس، عواطف و هيجانات نسبت به کسی با چیزی |
||
موزون |
خوش آهنگ، آهنگین، متناسب |
||
ایثار |
دیگری را به خود ترجیح دادن، گذشت کردن از حق خود، از خود گذشتگی |
||
ضامن |
کسی که مسئولیت کاری را می پذیرد، نگهداری و مراقبت کننده از چیزی |
||
در جهان می درخشد |
بسیار معروف و مشهور بود |
||
گام های استوار |
قدم های محکم، قدم های پایدار |
||
سربلندی |
سرافرازی، افتخار و شکوه |
||
خوشا |
چه قدر خوب است (شبه جمله) |
||
گردن آویز |
آنچه به گردن آویخته شود، گردنبند |
||
شورانگیز |
ایجاد کننده ی هیجان، هیجان انگیز |
||
تصوّر کنید |
چیزی را در ذهن مجسّم کنید، گمان کنید |
||
گرامی تر |
عزیزتر، محترم تر، گرانبهاتر |
||
بَدان |
دشمنان، انسان های بد سرشت |
||
خاره |
سنگ خارا، نوعی سنگ سخت |
||
به احساسات پاسخ داد |
به حالت عاطفی و روحی آن ها، پاسخ داد |
||
نواخته (سرود ملی نواخته شد) |
سروده، خوانده |